1. سران عرب بالاخره دست به کار شدند و برای از پای در آوردن اسرائیل اعلام کرده اند که گاوها و مرغهای اسرائیل را تا آخرین قطعه خواهند خورد! اندر احوال اعراب!
2. بعضی خیالشان جمع است که موشک های اسرائیل خواب امشبشان را پریشان نمی کند! و برای وجدان دردشان هم ... اندر حال روشنفکران مثلا مسلمان را می گویم!
3. طرف کنار بخاری نشسته بود، قهوه ی تلخی نوش می فرمود و بینوایان می خواند! و گاهی دست هایش را لابلای موهای ظریف سگش حرکت می داد! و حتما اشک هم می ریخت، برای کوزت بیچاره که توی سرما ... بینوایی درب خانه اش را زد و کمک خواست و او ناراحت که چرا حال معنوی اش حین خواندن رمان خراب شده است! حال روشنفکران وطنیمان است!
4. ما هم که ... حتما و البته محکوم می کنیم! نمی دانم اگر این واژه ی محکوم را از سیاسیون بگیرند چه گلی به سر خواهند زد! حال سیاست!
5. امام گفته بود: دلم برای چمران تنگ شده است!
نمی دانم چرا؟ اما امروز دلم عجیب برای مصطفی تنگ بود!
نمی دانم چرا؟ اما امروز برای هزارمین بار به پدربزرگهایمان حسودی کردم که نه مرزی داشته اند و نه دولتی و نه محکوم کردنی! پا می شدند می رفتند وسط معرکه ... حال مصطفی که همیشه وسط میدان بود!
6. نمی دانم چرا؟
اما پیامبر می گفت اگر صدای مسلمانی به دادخواهی بلند بود و ...
نمی دانم چرا؟ اما احساس می کنم جواب پیامبر را با محکوم کردن نمی شود داد!
نمی دانم چرا؟ اما از محرم و حسین خجالت می کشم که هنوز هم اگر دین نداریم، آزاده هم نیستیم!
نمی دانم چرا؟ ...... حال شرمنده گان!
7. . . . . امروز حالم از همه ی دنیا به هم خورد، وقتی کودکی خانه اش را زیر چکمه ی تانک ها بنا می کرد و وقتی عروسکش و گاهی خودش را از زیر آوارهای خانه شان بیرون کشیدند! حال کودکان غزه!
رایحه (فاطیما)
پنج شنبه 87 دی 12