سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رایحه (فاطیما)
یکشنبه 87 دی 22

درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده شد. پس از اندک زمانی داد شیطان در آمد و رو به فرشتگان کرد و گفت: جاسوس می فرستید به جهنم!؟
از روزی که این درویش به جهنم آمده مداوم در جهنم به گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و...
 فکر می کنید سخن درویشی که به جهنم افتاد بود چه بود؟
درویش می گفت: با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند.

درویش



جمعه 87 دی 20

سید حسن نصرالله

سخنگوی اعراب اعلام کرد: ((تو ننگ عربی، سید حسن!

نام تو را باید از فهرست اعراب شایسته خط بزنیم. تو بجای آنکه در ایوان ویلای ساحلی ات لم بدهی و چرت تابستانی ات را با دود قلیان مفرح کنی تفنگ دست می‏گیری و از پشت تریبون المنار با نعره‌ها‌یت چرت ما را پاره می‏کنی.

تو هیچ شباهتی به اعراب بزرگ نداری، سید حسن! نه شکمت آن اندازه است که از پشت دشداشه‌ها‌ی سفید وقار عربی ات را نمایان کند نه چفیه و عقال داری تازه عمامه سیاه سرت می‏گذاری که ما را به یاد خمینی می‏اندازد که یکبار چرت مان را پاره کرده بود.

تو ننگ عربی، سید حسن! بجای آنکه در حرمسرایت بگردی و رقص عربی ممالیک گرجی و اوکراینی ات را تماشا کنی تا فردا در بهشت برای مغازله با حوریان آماده باشی در مخفیگاهت که نمی‏دانیم کجاست می نشینی و نهج البلاغه می‏خوانی.

تو کافر شده ای، سید حسن! و بر ماست که تو را به یهودیان اهل کتاب بسپاریم... فقط به رسم مردان بزرگ عرب صادق باش و بگو برد موشک‌ها‌یت به ریاض که نمی‏رسد؟!))



دوشنبه 87 دی 16

روزگاری پدر یه بچه کوچیک بداخلاقی کیسه ای پره میخ و یدونه چکش بهش داد و گفت: هر وقت عصبانی شدی، یه میخ به دیوار سفت روبرو بکوب. روز اول پسرک مجبور شد 37 تا میخ به دیوار بکوبه. تو روزها و هفته های بعد پسرک تونسته بود خلق و خوی خودشو کنترل کنه و کمترعصبانی بشه، تعداد میخهایی که به دیوار کوفته بود رفته رفته کمتر شد. چون فهمیده بود بهتره عصبانی شدنش رو کنترل کنه تا اونکه میخها رو به دیوار سخت بکوبه. بالاخره روزی رسید که پسرک ما دیگه عادت عصبانیتش رو ترک کرده بود و جلدی رفت پیش پدرش.
پدر بهش گفت حالا به ازای هر روزی که عصبانی نشه، یدونه از میخهایی رو که به دیوار کوبیده از دیوار بیرون بکشه. روزها پشت سر هم می رفت تا اینکه همه میخها رو از دیوار درآورد. پدر، دست پسرش رو گرفت و برد پیش دیوار بهش گفت:دستت درد نکنه، کار خوبی کردی ولی به سوراخهایی که تو دیوار درست شده یه نگاه بنداز!؟ این دیوار دیگه هیچوقت دیوار قبلی نمیشه. پسرم وقتی عصبانی میشی و در همون حال حرفی میزنی مثل میخیه که رو دیوار دل طرف مقابلت می کوبی. تو می تونی چاقوئی رو به شخصی بزنی و اون رو دربیاری، مهم نیست چند مرتبه بعدش به اون بگی معذرت می خواهم که این کار رو کردم، زخم چاقو واسه همیشه رو تنش می مونه. یه زخم فیزیکی به همان بدی یه زخم شفاهیه!



پنج شنبه 87 دی 12

1. سران عرب بالاخره دست به کار شدند و برای از پای در آوردن اسرائیل اعلام کرده اند که گاوها و مرغهای اسرائیل را تا آخرین قطعه خواهند خورد! اندر احوال اعراب!
2. بعضی خیالشان جمع است که موشک های اسرائیل خواب امشبشان را پریشان نمی کند! و برای وجدان دردشان هم ... اندر حال روشنفکران مثلا مسلمان را می گویم!
3. طرف کنار بخاری نشسته بود، قهوه ی تلخی نوش می فرمود و بینوایان می خواند! و گاهی دست هایش را لابلای موهای ظریف سگش حرکت می داد! و حتما اشک هم می ریخت، برای کوزت بیچاره که توی سرما ... بینوایی درب خانه اش را زد و کمک خواست و او ناراحت که چرا حال معنوی اش حین خواندن رمان خراب شده است! حال روشنفکران وطنیمان است!
4. ما هم که ... حتما و البته محکوم می کنیم! نمی دانم اگر این واژه ی محکوم را از سیاسیون بگیرند چه گلی به سر خواهند زد! حال سیاست!
5. امام گفته بود: دلم برای چمران تنگ شده است!
نمی دانم چرا؟ اما امروز دلم عجیب برای مصطفی تنگ بود!
نمی دانم چرا؟ اما امروز برای هزارمین بار به پدربزرگهایمان حسودی کردم که نه مرزی داشته اند و نه دولتی و نه محکوم کردنی! پا می شدند می رفتند وسط معرکه ... حال مصطفی که همیشه وسط میدان بود!
6. نمی دانم چرا؟
 اما پیامبر می گفت اگر صدای مسلمانی به دادخواهی بلند بود و ...
نمی دانم چرا؟ اما احساس می کنم جواب پیامبر را با محکوم کردن نمی شود داد!
نمی دانم چرا؟ اما از محرم و حسین خجالت می کشم که هنوز هم اگر دین نداریم، آزاده هم نیستیم!
نمی دانم چرا؟ ...... حال شرمنده گان!
7. . . . . امروز حالم از همه ی دنیا به هم خورد، وقتی کودکی خانه اش را زیر چکمه ی تانک ها بنا می کرد و وقتی عروسکش  و گاهی خودش را از زیر آوارهای خانه شان بیرون کشیدند! حال کودکان غزه!



دوشنبه 87 دی 9

سالار زینب حسین جان
سالار زینب تو بنگر، طوفان اشک یتیمان      طفلان بی سر پناه رو، آتش گرفته گریبان
گهواره بی تاب اصغر، لیلا به دنبال اکبر      از خیمه هایت چه گویم، کربلا گشته محشر
حسین حسین حسین 


سالار زینب تو بنگر که چگونه کرب و بلایی نو در غزه بر پا شده است..... بنگر که چه بزدلانه به پیشواز این محرم رفته ایم، چگونه طفلان غزه در کوچه ها در پی جنازه های پدرانشان میدوند..... چگونه مادران بر سر و سینه میزنند...... و باز ما خود را در پشت سیاهی های هیات پنهان می کنیم، نکند جز برای تشنگیت بگرییم...... شرم باد بر مسلمین که نام خود را مسلم و مومن نهاده اند.... شرم باد بر مردمانی که جز به هوس و شهوت و ثروت و نفت و قدرت به فکر هیچ در این دنیا نیستند... شرم باد بر مردانی که خود را پیرو رسول الله می نامند و در کنج خانه هاشان کز کرده اند..... شرم بر مادرانی که چنین فرزندانی پرورش داده اند..... شرم باد بر من، بر تو و بر هر کسی که سکوت میکند...... اینک غزه آماج بمب هایی است که سکوتمان ضامنشان را می کشد..... شرم باد بر دوران ما که مردی در آن نیست، تو و یارانت فقط در هزار و سیصد سال پیش می زیسته اید.... و اهدافت را در اشک و شربت هیات چال کرده ایم....... همه کر شده ایم..... همه کور گشته ایم.....!

کربلای غزه



<      1   2   3   4   5   >>   >